اگر دروغ رنگ داشت شاید هر روز ده ها رنگین کمان در دهان ما نقش می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیز بود.
اگر عشق ارتفاع داشت، من زمین را در زیر پای خود داشتم.
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت، عاشقان سکوت شب را ویران می کردند.
اگر براستی خواستن توانستن بود محال بود وصال.
اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد، تو که از کوله بار سنگین خویش می نالی و من شاید کمر شکسته ترین باشم.
اگر غرور نبود، چشم ها به جای لب ها سخن نمی گفتند و ما کلام دوستت دارم را در نگاه های گاه گاه جستجو نمی کردیم.
اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم و شاید شبها در کنار هم در زیر نور ماه به خواب می رفتیم.
اگر زمان نبود با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هر عادت مکرر را در میان بیست و چهار زندان محبوس نمی کردیم.
اگر خواب حقیقت داشت، همیشه با تو در آن ساحل همیشه سبز لبریز از نا باوری بودم.
اگر همه ثروت داشتند شاید، شاید دلها سکه را جای خدا نمی پرستیدند.
اگر مرگ نبود بی گمان همه کافر بودند.
اگر عشق نبود به کدامین بهانه می گریستم یا می خندیدم، و آری پیش از اینها مرده بودم اگر عشق نبود.
اگر کینه نبود، قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خوردهء توست، گیسوان تو را نوازش می کردم، و تو سنگی را که من به شیشه ات زدم را به یادگار نگه می داشتی.
اگر خداوند یک آرزوی انسان را برآورده می کرد، من بی گمان دوباره دیدنت را آرزو داشتم و تو هرگز ندیدن مرا، و براستی نمی دانم که خداوند کدامیک را می پذیرفت.
نظرات شما عزیزان:
|